می‌روم... اما نمی‌پرسم ز خویش


نا گفته های دل شکسته

می‌روم... اما نمی‌پرسم ز خویش
ره کجا...؟ منزل کجا...؟ مقصود چیست؟
بوسه می‌بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست

«او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی‌تاب مرا در بر گرفت

آه... آری... این منم... اما چه سود
«او» که در من بود، دیگر، نیست، نیست
می‌خروشم زیر لب دیوانه‌وار
«او» که در من بود، آخر کیست، کیست؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 19:28 توسط نیکان| |


Power By: LoxBlog.Com